مردم شهر ميگويند:در سالهايي كه خشكسالي سختي بر زمين حاكم بود، دختر خورشيدي قرباني ميشود تا باران ببارد. پس از گذشت سالها، دوباره شهر به بلاي قحطي و خشكسالي گرفتار ميشود واين بار دختراني چنان دختران خورشيدي ميآيند تا آب و باران و آبادي را به شهر هديه كنند
|