ایران شناسی > مجموعه ها
 
کتاب خوانی کتابخانه شخصی کتاب های برگزیده گالری اخبار کتاب بچه خوانی
بازگشت به صفحه قبل
 
     
 

ساکنان نخستین ایران

ساکنان نخستین ایران

- غارنشينان
در زماني كه بخش مركزي ايران كه امروز بيابان نمك زار بزرگي است ، در روزگاران پيش از تاريخ درياچه اي گسترده يا دريايي بود كه رودهاي بسياري از كوههاي بلند به سوي آن سرازير مي شده است ، بازمانده ماهيان و صدف ها كه در بيابان و در دره هاي بلند به دست آمده وضع طبيعي كشور را آن چنان كه در چند هزار سال پيش از ميلاد مسيح بوده آشكار مي سازد .
در روزگاري كه مي توان آن را بين ده هزار تا پانزده هزار سال پنداشت كم كم در آب و هوا دگرگوني صورت گرفت . روزگار باراني از بين رفت و روزگاري كه زمان خشك فرا رسيد هنوز هم ادامه دارد با كم شدن باران رودها و جويبارها كه آب را از كوهستان با خود مي آوردند حركتشان كند شد . در مصب آن رودها به تدريج اندوخته هاي رسوبي شكل گرفت و زمين گسترده اي را بوجودآورد در آن روزگار انسان ها بيشتر در غار و در سوراخ هايي كه در كنار درخت ها و كوهها كنده مي شد و به وسيله شاخ درختان پوشانيده مي شد زندگي مي كردند ، غاري بنام« تنگ پيده » در روي كوههاي بختياري وجود دارد كه يكي از نخستين سكونت گاه هاي انسان غار نشين در فلات ايران به شمار مي رود .
در اين زمان انسان به كار شكار مي پرداخته تا از آن براي خود خوراك تهيه كند و بسازدو براي اين آهنگ و نيرنگ را پيش از بكار بردن زور و نيرو بكار مي برده است . وي بگونه اي روي بكار بدن چكش بستگي و تبردستي آشنايي داشت .
ابزارهاي استخواني همچون درفش كه از استخوان حيوانات مي ساختند به مراتب كمتر از دست سازه هاي سنگي رواج داشت ، همچنين انسان اين دوره گونه اي ظروف سفالي ناهموار را بكار مي برد . در پايان دوره غار نشيني اين ظروف از زيادي دود خوردگي به رنگ سياه تيره درآمده بود .

- دشت نشينان
با كم شدن باران و خشك شدن دره ها ، سواحل درياها تبديل به چمنزارها و جنگل شد و حيوانات كه تا پيش از آن در كوهها مي زيستند به مراتع تازه فرود آمدند و چون غذاي انسانها را تشكيل مي دادندمورد تعقيب قرار گرفتند . بدين ترتيب انسان در دشتها جاي گرفت از اين عهد يعني حدود هزاره پنجم ق م تمدن ساكنان اين فلات پيشرفت كرد . كهن ترين محل سكونت كشف شده از انسان پيش از تاريخ در فلات ايران تپه سيلك كاشان است كه علائم زندگي انسان اوليه در پاي تپه اي مصنوعي و درست بر فراز خاك بكر ديده شده است .
در ايران بهترين جا براي ايجاد شهرهاي ابتدايي جلگه هاي كوچك و حاصلخيز كنار رودخانه ها بوده است اين آبادي ها بر روي تپه هاي كوچك طبيعي در جلگه ها تشكيل مي شد تا از خطر سيل در امان بماند . آلونك هايي كه در روي اين بلنديها ساخته مي شد شباهت به غارهاي اوليه ، يعني بدوي ترين شكل اسكان بشر داشت . خانه ها از شاخه هاي بزرگ درختان ساخته مي شد كه شاخه هاي كوچك آن را مي پوشاند . بعدها روي آن را گل اندود كردند . اين كلبه ها كه در عميق ترين طبقات سيلك پيدا شده و قدمتش به 5000 سال قبل از ميلاد مي رسد . به استناد تحقيقات در آنجا انسان به شكار و زراعت مشغول بوده و پس از آن در صدد ذخيره كردن آذوقه برآمده است . همچنين علاوه بر ظروف سفالي و دود اندودي كه پيش از اين در غارها مي ساختند يك نوع ظرف ديگر قرمز رنگي كه در كوره و به شكل كاملا ابتدايي پخته مي شده از ظروف سبدي كه از گل رس بوده و در آفتاب خشك مي شده نيز استفاده مي شده است . در اين دوره نخستين پيشرفت و تكامل تجربه انسان در فن كوزه گري پيدايش ظروف نقش دار بود . اين ظرفها كه ناهموار و كم دوام بود به شكل تخم مرغي و پوشيده از قشري سفيد رنگ ساخته مي شد كه روي آن خطوطي افقي و عمودي به تقليد از شكل تركه هاي سبد منقوش مي شد كشف تعداد قابل ملاحظه اي حلقه هاي دوك كه از گل رس پخته ساخته شده نشان مي دهد كه انسان نخستين با صنعت نساجي نا آشنا نبوده است . در مجموع ابزار كاري او همگي از سنگ بود ، مثل تيغه كارد كه از سنگ چخماق ساخته مي شد و يا تيغه داس و تبر صيقلي شده .و آلت تراش . همچنين در اين دوره نخستين اشياي كوچك مسي كه چكش كاري مي شد كاربرد داشته است .
از آثار موجود در قبرهاي كشف شده اين دوران چنين برمي ايد كه اعتقاد به زندگي پس از مرگ وجود داشته است .آنها براي مرده هاي خود حرمت قايل بودند و آن را در كف اتاقها به خاك مي سپردند . اين نزديكي و همجواري با مرده شايد بدين علت بود كه زندگان از لزوم تهيه غذا و ديگر ملزومات براي اموات معاف شوند . حتي در كنار مرده ابزار و ادوات او را دفن مي كردند . در تمام فلات ايران و جلگه هاي بين النهرين همراه مردگان ظروف و جواهر را خاك مي كردند .
بشر در اين دوران توانسته بود حيوانات را اهلي كند . اهلي كردن حيوانات بدليل نياز انسان به داشتن چهار پايان براي قرباني و تهيه خوراك و پوشاك بود و همچنين منبع قدرتي به شمار مي رفت كه مي توانست در كار يا حمل و نقل مورد استفاده قرار گيرد . گله داري و نگهداري حيوانات مستلزم وجود خانواده اي بزرگ بود كه زنان و فرزندان را در بر مي گرفت . بدين ترتيب در اين دوران عناصر اوليه اقتصادي بوجود امد كه مشتمل بود بر شكار ، صيد ماهي ، كشت و زرع ، باغداري تربيت حيوانات و بهره برداري از منابع زميني . در واقع كار توليدي بدين طريق آغاز شد و بشر وارد نخستين مرحله توسعه تجارت و بازرگاني ، يعني توليد مواد اضافي گرديد كه براي بدست آوردن ديگر كالاهاي مورد نياز آن را مبادله مي كرد .
در هر صورت گرد آمدن اجتماعات كوچك بدوي مقدمه اي براي اجاد تمدن و شهر نشيني بود . اين اجتماعات بطور كلي تحت تاثير آب و هوا ، تماس با ملل همسايه ، تهاجم و مهاجرتها به وجود مي آمدند و يا تغيير شكل مي دادند .

عيلاميان
تاريخ عيلام سه هزار سال قبل از ميلاد آغاز مي گردد اما از هشت هزار سال قبل از ميلاد آثار زندگي در آن كشف شده است .عيلام به كشوري اطلاق مي شده كه از شمال به كوه هاي بختياري و از جنوب به خليج فارس تا بوشهر و از مغرب به دجله و از مشرق به قسمتي از فارس محدود بوده و شامل ايالات خوزستان ، لرستان و پشتكوه و كوههاي بختياري بوده است .
عيلام در واقع شامل چند ايالت مسقل بوده است كه مهمترين آنها عبارت بودند از : آوان ، سوزيان ، سيماش و انزان يا انشان و پارسوماش . شهرهاي عمده آن عبارت بودند از : شوش كه پايتخت عيلام بود ، دورانتاش كه مركز مذهبي و سياسي عيلام محسوب مي شد و اكنون بنام چغازنبيل معروف است ، هيدالو يا خرم آباد ، ماداكتو يا رود كرخه .
تاريخ عيلام متاسفانه بسيار گنگ و نامعلوم است . زيرا در طول زندگي تاريخي خود بارها مورد تهاجم و قتل و غارت همسايگانش قرار گرفته . بنابه مدارك و اسناد موجود مي توان عيلام را يك دولت ايراني ناميد كه يكي از سرچشمه هاي الهام بخش پارسها و هخامنشيها در خلق تمدن درخشان ايران بوده است . تمدن عيلام را هم مي توان در رديف سومر و بابل دانست .
قرون تاريخي عيلام را به سه دوره تقسيم كرده اند : دوره اول : اين دوره از قديميترين ايام شروع و به 2225 ق .م . ختم مي شود . در اين دوره عيلاميها با طوايف سومر و اكد پيوسته در حال جنگ بودند و مدتي هم تحت تسلط سومريها قرار گرفتند و سرانجام در نتيجه قيام شوتروك ناخونته اين خطه مجددا استقلال خود را به دست آورد و پس از مدتي سرزمين سومر را متصرف شدند .
دوره دوم : اين دوره از سال 2225ق . م . شروع و به سال 745 ق . م . ختم مي گردد . در اين روزگار عيلاميها با مردم بابل و اهالي سومر و اكد مدتها در كشمكش بودند و سرانجام بر دولت سومر و اكد غالب شدند و آن دو سرزمين را تصرف كردند ولي چندي بعد دولت عيلام گرفتار تجاوزات حمورابي شاه بابل شد و قسمتي از كشور خود را در اين راه از دست داد .
دوره سوم : اين دوره از سال 745ق . م . آغاز و به سال قيام آشور بانيپال و غلبه بر عيلام خاتمه مي يابد او پس از غلبه بر سرزمين هوبان ، هالتاش سوم پادشاه عيلام و جمعي از سران ان كشور را دستگير و به عرابه خود بست و آنها را مجبور كرد تا عرابه سلطنتي را بكشند . سرزمين عيلام مدتها در تصرف آشور بود تا اينكه كوروش سرزمين عيلام و آشور را متصرف شد وآن نواحي را ضميمه كشور هخامنشي كرد . با اينكه سرزمين عيلام با خاك يكسان شد و مردمش از دم تيغ گذرانيده شدند و نفايس و گنجينه هايشان به چپاول رفت اما چيزي نگذشت كه بار ديگر در عهد دولت هخامنشي عظمت سابق خود را باز يافت و شوش از مهمترين پايگاههاي فرهنگي و مادي و سياسي هخامنشي شد و فرهنگ و تمدن عيلام حتي تا دوره ساسانيان الهام بخش هنرمندان بود . زبان عيلامي ها انزاني بوده و خط آنها خط عيلامي ميخي كه بصورت افقي نوشته مي شده است .
خداي بزرگ عيلاميها "شوشيناك" نام داشت اما پرستش اين خدا فقط به پادشاهان اختصاص داشت و مردم به گروهي از ارواح معتقد بودند . آنان مانند بابليان مجسمه خدايان را مي ساختند و در واقع مذهب آنان شرك و بت پرستي بود .

- پادشاهان
- اونتاش گال (1265-1245 ق . م .)
اونتاش گال به سال 1265 ق.م . به حكومت رسيد و او شهري جديد به نام "دورانتاش" بنا كرد و در آن معبدي به نام زيگورات احداث كرد و هدف از بناي اين معبد اين بود كه تمام مذاهب و آئينهاي مختلفي كه در حدود امپراطوري وجود داشت در آن گرد آورد و در زمان اين پادشاه بابل همچنان تحت تسلط عيلام قرار داشت و او ارتشي منظم آراست و تا شهر مقدس نيپور پيش رفت و غنايم بسيار به چنگ آورد و سپس به عمران و آباداني شهر ها و روستاها پرداخت و در زمان او اتفاقي نيفتاد و مردم در رفاه وآسايش به سر مي بردند و سرانجام به سال 1245ق . م. جهان را وداع گفت .
- شوتروك ناخونته اول (1207- 1171 ق . م .)
شوتروك ناخونته اول به سال 1207 ق . م . بر تخت پادشاهي نشست و او در آغاز سپاهي آراست و با پادشاه بابل جنگيد و بابل را گرفت و اشيا ء نفيسه آنجا را غارت كرده و به شوش برد و پس از آن به سرزمين كاسيها تاخت و آنجا را هم تصرف كرد و او معابد زيادي در همه شهرهاي مهم قلمرو خويش بنا كرد و سپس به عمران و آباداني شهرها و روستاها همت گماشت و ابنيه فراواني ساخت و مردم در زمان او در رفاه بودند و وي سرانجام به يال 1171ق. م . فوت كرد .
- شيلهك اين شوشيناك (1165- 1151ق . م )
شيلك اين شوشيناك در سال 1165 ق . م . به سلطنت رسيد و پس از آن به تجهيز سپاه پرداخت و بسياري از جا ها را گرفت به غنايم زيادي رسيد . در ميان اين غنايم ، لوح سنگي نارام سين و نمونه هاي متعددي از قانون حمورابي و تعداد بسياري الواح سنگي بود كه به معابد شوش تقديم شد . سپس دره دجله و ساحل خليج فارس و سلسله جبال زاگرس تحت سلطه او درآمدند و همه ايران غربي متحد شده او نخستين شاهنشاهي را تحت تسلط عيلام بوجود آرود و عاقبت در سال 1151ق . م . در گذشت .
ساير پادشاهان عيلام شامل : شوتروك ناخونته دوم ، هالوشو ، كودور ناخونته ، هوبان ايمنا، خوم بان ايگاش ، اور تاكو ، اوم مان و هوبان هالتاش سوم بودند .

- گوتيان
گوتي ها در هزاره سوم قبل از ميلاد به يك گروه قومي معيني اطلاق مي شد كه در نواحي غربي سرزمين ايران زندگي مي كردند . گوتي ها در قرن بيست و سوم قبل از ميلاد ، در زمان سلطنت نارامسين اكدي (2202 – 2201 ق . م .) كه در آن روزگاران سراسر بين النهرين را تا كوهپايه هاي زاگروس و ارمنستان زير فرمان داشت پديد مي آيند و طبق اسناد، اكدي ظاهرا در اواخر سلطنت خويش ناگزير شد با گوتيان بجنگد و در ضمن پيكار با ايشان از پاي درآمد .
گوتي ها پس از غلبه بر نارمسين توانستند در اعماق ناحيه جنوبي دو رود نفوذ كنند و نيپور شهر مقدس سومريان را متصرف شوند . گوتيان به سبب نزديكي با قلمرو آشوريها غالبا مورد تهاجم و حملات آنها قرار گرفتند . اگر چه خود برابر آنها ايستادگي مي كردند ولي سرانجام با عيلامي ها كه توانسته بودند به تازگي دولتي مستقل تشكيل دهند متحد شوند و به خاك آشور و بابل بتازند نكته اي را كه بايد ذكر كرد اين است كه تماس و مناسبت گوتيان با مردم بين النهرين منحصر به جنگ و ستيز نبود .
اين قوم كوهستاني راههاي مغرب ايران را در دست داشتند ، بنابراين عملا رفت و آمد كاروانها و مال التجاره ها را زير نظر گرفته بودند . به جز آن مرتبا به بابل صادراتي مي فرستادند . بر اثر همين رفت و آمد ها تحت تاثير تمدن مردم بين النهرين كه شهر نشين بوده و تمدن بهتري داشتند قرار مي گرفتند .شايان ذكر است گوتيان بيست و يك پادشاه داشته اند .

- لولوئيان
لولوها كه در اراضي كوهستاني شمال ديالمه تا درياچه اروميه را در تصرف داشتند در هزاره سوم قبل از ميلاد داراي دولتي نيرومند بودند و جامعه اي طبقاتي داشتند . نارمسين اكدي براي نخستين بار نام آنان را در سنگ نوشته اش ضمن شرح پيروزي خود ذكر كرده است .
لولوها بر اثر وضع جغرافيايي ناحيه خود راههاي مغرب ايران را در دست داشتند و حركت كاروانها و تجارت را نظارت مي كردند و هرچند آنان با بابل دشمن بودند ، در عين حال بدان كشور كالا مي فرستادند و در طي معاملات صلح آميز خود ناگزير تحت نفوذ همسايگان متمدن تر قرار مي گرفتند . اين امر به توسط دو نقش برجسته تاييد مي شود و اين دو نقش به دستور دو تن از پادشاهان آنان بر صخره هايي حك شده است و به يادگار مانده است .
لولويي ها در تاريخ كشورمان تاثير بسزايي داشته اند و با وجود داشتن زندگي كوهستاني ، مردماني شجاع و با سياست و هنرمند كه روح آزاد منشي ، بلند پروازي آنها باعث اتحاد و همبستگي واقعي همه اقوام ايران شد . آنها موفق شدند در برابر بزرگترين امپراطوري عصر خود يعني آشور ابراز وجود كنند و حتي بر آنها پيروز شوند .

- آنوباني ني (2238 -2200 ق . م )
مشهورترين پادشاه لولوئيان است . بنا به سنگ نوشته ها و الواح آشوري آنوباني ني كه يكي از پادشاهان مقتدر و نيرومند لولو بود در سال 2238 قبل از ميلاد در ناحيه پاتير يا زهاب از سوي سران و بزرگان لولو به پادشاهي برگزيده شد . او در آغاز قواي منظمي از پياده و سواره تشكيل داد و با لشگر آشور به جنگ پرداخت و شهر نينوا را محاصره كرد و سرانجام اين شهر را به تصرف خود درآورد و به اين مناسبت نقش خود و نقش الهه ايشتار كه او را بر دشمنانش پيروزي بخشيده در كوه پاتير رسم كرد.

- كاسيان
كاسيان از مهمترين قبايل كوهستان زاگروس بوده اند كه در هزاره دوم قبل از ميلاد سلسله اي به نام خود تاسيس كردند. و سپس سرزمين هاي خاور بابل تا رود دجله را به تصرف در آوردند . محوطه زاگروس كه مسكن كاسي ها بود مربوط به قسمت مركزي رشته جبال استان جديد است ، اما حكومت آنان در طرف شمال و مشرق آن ايالت توسعه يافته و به قول بعضي محققان شامل ناحيه اطراف همدان مي شده است . از سرگذشت قوم كاسي آنچه اهميت دارد حمله آنان به بابل است . در آغاز حمله سختي كردند اما بابلي ها انها را عقب راندند . سپس به تدريج وارد خاك بابل شدند و اهالي را با خود مانوس كردند و زمام امور را به دست گرفتند . از اين زمان تا يكصدو پنجاه سال نام كاسي ها در الواح و اسناد بابلي مي بينيم كه كشاورز و صاحب مسافرخانه بوده اند . پس از آن رفته رفته داخل بابل شدند تا سال 1749 ق . م . كه پادشاه كاسي موسوم به گاندش دولت بابل را به كلي منقرض كرد و خود بر اريكه قدرت نشست و تا سال 1734ق . م . فرمانروايي كرد . از اين پادشاه كتيبه اي باقي است كه خود را پادشاه اقاليم اربعه عالم خوانده است . او شانزده سال حكومت كرد .
پژوهشگران گاندش را موسس سلسله كاسي مي دانند . قدرت و نيروي خارق العاده كاسيان تاثير عميقي در ذهن بابليان بر جاي گذاشت .
شاهان كاسي به صورت شاهان واقعي بابلي درآمدند. تا زماني كه دره دياله در دست شاهان كاسي بود ايشان قادر بودند كماكان با ميهن كوهستاني خود مربوط باشند و عنصر نژادي كاسي محفوظ بماند و در توده مردم محلي مستحيل نگردند. كاسيان با مصر در ارتباط بودند و نيز بين سلاطين اين دو كشور مكاتباتي برقرار بود ، كه برخي از آنان تاكنون محفوظ مانده است و در زمان سلسله كاسي در اوسط مجراي دجله ، دولت آشور ظاهر شد . عهد نامه اي بدست آمد كه در سده پانزدهم قبل از ميلاد بين پادشاه كاسي و پادشاه آشور بسته شده است .
چنانكه نوشته اند استفاده از اسب وارابه جنگي به وسيله كاسي ها در بين النهرين معمول شد .
نكته جالب كه پژوهندگان درباره كاسي ها اظهار داشته اند درباره آثار مفرغي مانده از هزاره دوم پيش از ميلاد است كه آنها را به كاسي ها نسبت مي دهند و دانشمندان پس از بحث ها و جدل هاي طولاني گفته اند كه اكثر آثار مفرغي لرستان كه منتسب به دوره اواسط هزاره دوم و آغاز هزاره اول قبل از ميلاد است و بيشتر آنها عبارتند از : زين و برگ ، يراق ، لگام ، حلقه ،اسلحه ، زينت آلات لگام و آنها كه به ارابه ها مربوط است همه اين اشيا به هزاره دوم قبل از ميلاد مربوط مي باشد زيرا در هزاره اول ، ارابه كمتر در جنگلها بكار مي رفته است .
كاسي ها كم كم فر و شكوه خود را از دست دادند و به زادگاه نخستين خود يعني كوهستان زاگروس بازگشتند و در لرستان كنوني جايگزين شدند و تا نزديكيهاي ميلاد مسيح و چندي پس از آن هم در خاك لرستان به نام كاسي زندگي مي كردند .
پژوهندگان و زبان شناسان ، زبان كاسي را جزو زبانهاي ايراني مي پندارند . بنا به الواح و سنگ نوشته هاي آشوري يكي ار دبيران بابلي فهرستي از لغات كاسي را گردآوري كرده و معني آنها را به زبان اكدي نوشته است و مطابق آن معلوم مي شود كه زبان كاسي ها ايراني بوده است .
ما نخستين شاهان كاسي را به نام مي شناسيم و از مدت پادشاهي آنان كه در سنگ نوشته ها آمده است به تقريب خبر داريم اما درباره فتوحات و كارهايي كه كرده اند يا وقايعي كه در دوران سلطنت آنان پيش آمده چيزي نمي دانيم .

- مانائيان
مانائيان كه يكي از طوايف زاگرس اند كه در ناحيه زاموآ در جنوب درياچه اروميه مسكن گزيدند و دولت بزرگي در مغرب ايران امروز تشكيل دادند . آنان با گوتي ها و لولويي ها قرابت داشتند . نخستين بار در قرن نهم قبل از ميلاد از آنان در سالنامه هاي آشوري نام برده شده است .
دولت مانا از قرن هشتم قبل از ميلاد بارها با دولت آشور و اورارتو جنگيد كه در قرن هشتم قبل از ميلاد پادشاهاني نيرومند داشت . اين كشور گاهي مستقل و زماني تحت حكومت اورارتو يا آشور قرار داشت و نقطه كشمكشهاي دائمي بين آنها بود . برخي از ايالات ديگر كه در ناحيه شرقي تر از درياچه اروميه كه در كنار سفيد رود و دره هاي واقع در جنوب و شرق اروميه قرار گرفته بودند ، در تحت حمايت مانايي ها قرار داشتند .
مانايي ها با سكاها همدست شدند و با آشور بانيپال جنگيدند ولي شكست خوردند و سرزمينشان به كشور آشور پيوست و سپس همه آنها شوريدند و بسياري از آشوريان را كشتند . از سال 719 تا 705 ق.م . دولتي تشكيل دادند كه از آشوري ها فرمان مي بردند . در الواح آشوري آمده است كه مانايي در سال 566ق.م . عصيان كردند و باعث دردسر آشور بانيپال شدند. چنانچه پادشاه آشور لشگري براي سركوبي آنان فرستاد اما در اين هنگام عداوت و دشمني ميان مانايي ها افتاد و آنها سلطه آشوري ها را قبول كردند و تابع آشوري ها شدند .
پادشاهان مانا داراي شوراي شيوخ بودند و كشور را با نظر ايشان اداره مي كردند و بزرگاني كه در اين شورا عضويت داشتند عبارت بودند از پيشوايان ، سران محلي ، خويشاوندان شاه و فرمانروايان . مردم مانا بيشتر به دامداري و پرورش گوسفندو گاو ، اسب ، الاغ ، شتر هاي دو كوهانه مي پرداختند . قوم مانا داراي اراضي پر نعمت و حاصلخيز بودند .