ایران شناسی > مجموعه ها
 
کتاب خوانی کتابخانه شخصی کتاب های برگزیده گالری اخبار کتاب بچه خوانی
بازگشت به صفحه قبل
 
     
 

هخامنشیان

هخامنشیان

- قوم پارس
پارسيان از جمله اقوام ايراني بودند كه در سرزمين پارس سكونت داشتند . آنان ده قبيله بودند مهمترين قبيله اين قوم "پاسارگاديان" بودند . هخامنشيان هم طايفه اي از اين قبيله به شمار مي آمدند . عده اي از مورخين نوشته اند كه قوم پارس ابتدا در اطراف درياچه اروميه مي زيستند و سپس به پارس مهاجرت كردند . در كتيبه هاي آشوري از مردم پارس نيز ذكري به ميان آمده است . پارس ها در آغاز با مادها در دامنه كوههاي زاگرس زندگي مي كردند . بعدها به سرزمين پارس مهاجرت كردند و تابع دولت ماد شدند.

- كوروش بزرگ
كوروش دوم باب جديدي در تاريخ عالم باز كرد . او از نوابغ روزگار خود بود و تنها به كشور گشايي و جهانگيري اكتفا ء نكرد . كوروش مي خواست اساس تمدن جديدي ايجاد كند تا كليه اقوام از زير بار ظلم و ستم نجات يافته و در كمال آزادي و آسايش زندگي كنند . از اين رو ملل مختلف قديم او را نجات دهنده ناميدند و يهوديان او را به چوپاني تشبيه كردند كه از جانب خدواند مامور محافظت بندگان خدا است .
اوضاع داخلي ماد موجب شد كه كوروش بر عليه آستياك قيام كند . لشگر پادشاه ماد در جنگ پازارگاد شكست خورد . به دنبال آن سپاهيان آستياك بر او شوريدند . او را گرفتند و تسليم كوروش كردند (550ق . م ) كوروش آستياك را اذيت و آزار نكرد . شكست آستياك و پيشرفت قوم پارس ، پادشاه ليدي كرزوس را در انديشه انداخت و به جنگ با كوروش برخاست . او با متحدين مصري و يوناني خود ابتدا با كوروش گفتگو كرد ، اما كوروش او را مهلت نداد و در سال 546 ق . م با لشگر خود به سارد پايتخت ليدي حمله كرد .
در اين جنگ سرزمين هاي مهم آسياي صغير به دست سرداران كوروش فتح شد . از سال 545 تا 539 ق . م كوروش با اقوامي كه بين بحر خزر و هند اقامت داشتند مشغول مبارزه گرديد و در اين مدت بلخ – مرو و سغد را تا حدود سيحون گرفت . استحكاماتي درآن حدود بنا كرد كه تا زمان اسكندر بر پا بود . سپس زرنك (سيستان ) و مكران را به تصرف درآورد.
در سال 539 ق . م . كوروش به فكر تسخير بابل (آن شهر پر افتخار قديم ) افتاد و آنرا تصرف كرد . كوروش پس از ورود به بابل ، معابد بابليان را محترم شمرد ، قتل و غارت را منع كرد و وقتي كوروش وارد پايتخت بابلي ها گرديد . اهالي بابل به استقبال او شتافتند و وي را نجات دهنده خود ناميدند .
كوروش مذهب خود و آداب ملت خويش را بر احدي تحميل نكرد . عدل و رأفت وي شامل حال همه ملتها شد . ظروف و طلا و نقره اي را كه از بيت المقدس آورده بودند . به يهوديان برگرداند و به آنان اجازه داد به به سرزمين خود برگردند و معبد هاي خراب شده خود را بسازند . بيانيه كوروش در بابل واقعه مهمي در تاريخ انسانيت محسوب مي شود . زيرا در آن پادشاه ايران برخلاف گذشتگان عدل و رأفت خود را نسبت به ملل مغلوب اظهار داشته است .
معلوم نيست آخرين جنگهاي كوروش در كدام حدود و با چه اقوامي بوده ، آنچه مي توان از گفتار مختلف نويسندگان قديم نتيجه گرفت اين است كه طوايف صحرا نشين آسياي ميانه حدود شرقي ايران را عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند . كوروش به جنگ آنان شتافت و در اين كارزار كشته شد (428 ق . م) جنازه او را در پازارگاد به خاك سپردند.

- كمبوجيه
پس از كوروش پسر بزرگ او كمبوجيه بر جاي پدر نشست . اين پادشاه در زمان كوروش حكمران بابل بود و در غيبت او نيابت سلطنت را داشت . برادرش نيز برديا حكمراني ايالات شرقي را داشت .
پس از رفع شورش هاي داخلي ، در سال 526 ق . م كمبوجيه تصميم گرفت مصر را به تصرف درآورد . او بيم آن داشت كه در غياب او برادرش برديا اقداماتي بر عليه او انجام دهد . به همين دليل مخفيانه او را به قتل رسانيد .
كمبوجيه با سپاه خود ار صحراي سينا بين فلسطين و مصر گذشت و فرعون مصر را شكست داد . طولي نكشيد كه پايتخت مصر را تصرف كرد . در ادامه فتوحات ، قصد تصرف كارتاژ را كرد ولي موفق نشد . همچنين كمبوجيه براي تسخير نوبي (حبشه امروزي ) به سوي آن سرزمين لشگر كشيد ، ولي نتيجه اي نگرفت و بيشتر سپاهيان او در بيابانهاي حبشه گرفتار بي آذوقگي و بي آبي و گرماي طاقت فرسا شدند و از پا درآمدند .
كمبوجيه در سال 523 ق. م به طرف ايران حركت كرد كه در شام خبر شورش يك نفر از مغان به اسم كئومات به گوشش رسيد كئومات خودش را "برديا" ناميده بود ادعاي سلطنت مي كرد . در راه ، هنگام سوار شدن بر اسب حلقه غلاف خنجركمبوجيه پاره شد و خنجر عريان در ران او فرو رفت و زخمي شد . بر اثر اين زخم ، كمبوجيه در شام درگذشت .

- داريوش بزرگ
داريوش يكي از پادشاهان بزرگ روزگار باستان است . او در هفت سال و در 19 جنگ تما مي مدعيان سلطنت را كه در اطراف كشور طغيان كرده بودند ، مغلوب كرد .
كتيبه معرف بيستون يادگار اين اقدامات بزرگ است . داريوش پس از سركوب شورش هاي داخلي در ساا 517 ق . م به طرف مصر رفت و حكمران آنجا را كه در فكر شورش بود به قتل رسانيد.
داريوش كشور خود را به بيست يا سي ساتراپي (ايالت بزرگ ) تقسيم كرد . براي اينكه تمام قدرت به دست ساتراپ يا حكمفرما نيفتد در كنار هريك از آنان يك فرمانده لشگر و يك دبير مخصوص گذاشت تا مواظب ساتراپ باشند و مستقيما با دربار مكاتبه كنند . گذشته از اين براي جلوگيري از تعدي ستمگري و حاكمان ومأموران ماليات و براي گسترش عدالت برنامه هاي خاصي ترتيب داد مثلا بازرسان مخصوصي در سر تاسر مملكت مواظب مامورين عالي مقام دولتي بودند و مامورين ديگري نيز پنهاني كارهاي متصديان امور را تحت نظر گرفته به دربار شاهنشاه اطلاع مي دادند .
داريوش شاهراه سارد و شوش را كه قريب 2400 كيلومتر است ساخت : در هر چند كيلومتر ايستگاه بريد ، ساخلوي نظامي و مهمانخانه هاي باشكوه يافت مي شد اين پادشاه سكه طلا (داريك ) را رايج ساخت . ماليا ت ها را كم كرد و كشاورزان را تشويق كرد . او ترعه اي را كه نيل را به درياي سرخ مربوط مي كرد و كشتي هاي مديترانه از راه آن به اقيانوس هند برمي گشتند باز كرد .
داريوش به پيشرفت صنعت معماري و حجاري توجه زيادي كرد و مي توان گفت كه اين پادشاه در هر رشته از كارها اقدامات برجسته اي كرد .
حدود سال 512 ق . م داريوش وارد پنجاب شد و اراضي وسيعي را در آن حدود به تصرف خويش درآورد و ساتراپي جديد تشكيل داد .
داريوش در ادامه فتوحات ، به فكر تصرف سرزمين « سگيتهاي » اروپائي «روسيه جنوبي » افتاد ، چرا كه اين اقوام در حدود مرزباني ايران ايجاد زحمت مي كردند .
در سال 514 ق . م داريوش پس از عبور از كانال بسفور به سوي رود دانوب رفت و به تعقيب سگيتها پرداخت . سپس به سارد برگشت اما باقي مانده لشكر او كه در اروپا مانده بودند شهرهاي تركيه را تصرف كردند و پادشاه مقدونيه نيز مطيع ايران شد.
داريوش در ادامه با يونانيان وارد جنگ شد ولي در جنگ ماراتن از يونانيان شكست خورد .
- ساير پادشاهان
ديگر پادشاهان هخامنشي عبارتند از : خشايارشا ، خشايارشاي دوم ، داريوش دوم ، اردشير دوم ، اردشير سوم و داريوش سوم .
داريوش سوم آخرين پادشاه اين سلسله است كه طي جنگ هايي كه با اسكندر مقدوني داشت شكست خورد و سرزمين هخامنشي به تصرف اسكندر درآمد .

تشكيلات
پادشاهان هخامنشي در اداره كردن ممالك وسيع خود ، عادات و مذاهب ملل را محترم شمردند . تشكيلات خصوصي آنان را بر هم نزدند و حتي در اكثر نقاط ، از ميان بوميان روساي محل را انتخاب مي كردند و بيگانه را بر آنان مسلط نمي داشتند . مادام كه اين اقوام ماليات پرداخته و خود را از اتباع ايران و رعاياي شاه مي دانستند ، احدي مزاحم آنان نمي شد . چنانچه در شرح حال داريوش گفته شده اين ممالك وسيع به بيست چهار تا سي ساتراپي ، تقسيم شده و هر ساتراپي داراي يكنفر حكمفرما موسوم به ساتراپ بوده و يكنفر دبير كه كارهاي ساتراپ را تحت نظر مي گرفت ، در قلعه هر شهر يك حكمران موسوم به " ارگ پت " يافت مي شد . فرمانده لشگر ساتراپ و دبير مستقلا وظايف خود را انجام مي دادند و مستقيما با دربار در تماس بودند . احكام شاهنشاه را چاپارهائي كه بدون توقف در راه بودند و آن اراضي وسيع را مي پيمودند به مقامات مربوط مي رساندند عده اي مامورين موسوم به چشم و گوش شاه در هر سال مناطق دور دست را بازرسي مي كردند و نتيجه تحقيقات خود را به دربار اطلاع مي دادند .

مذهب
پادشاهان هخامنشي اهورا مزدا را خالق زمين و آسمان مي دانستند و اقتدار و سلطنت خويش را از تأييدات اومي دانستند . از آنجا كه اهورا مزدا ناديدني بود ، پرستش او را در مقابل آتش كه يك گونه رمز است بجاي مي آوردند در كتيبه ها ، برخي پادشاهان براي اولين بار نام مهر و ناهيد برده شد ه است . اگر چه ايرانيان قديم به مهر معتقد بودند و آن را مقدس مي شمردند ولي اعتقاد پادشاهان هخامنشي به اين رب النوع ، از اواخر قرن پنجم قبل از ميلاد است و از زمان اردشير دوم است كه پادشاهان اين سلسله مهر را مقدس دانسته اند و در موقع سوگند وي را شاهد گرفته اند ، يا در جنگ از او ياري خواسته اند . ملت ايران در آن زمان آب و آتش و باد و نور و روز و شب (نورخورشيد و ماه ) را مقدس مي دانستند و باحضور يكنفر از مغان مراسم قرباني را به جاي مي آوردند .
مغان قبيله اي از مادها بودند كه كارشان به در اجراي مراسم مذهبي اختصاص داشته است و حضور آنها براي اجراي مراسم قرباني و خواندن سرودهاي مذهبي واجب بوده است . فرق عمده اي كه بين مراسم پارسيان و مغان مشاهده شده ، اين است كه پارس ها اجساد خود را موم اندوده كرده و بعد به خاك مي سپردند ولي مغان دفن اموات را جايزنمي دانستند تا آنكه سگ يا پرنده اي آنها را پاره كند .

صنايع و هنر
پادشاهان هخامنشي كه ممالك وسيعي را تحت تصرف خويش در آورده و ملت هاي بسياري را مطيع خود ساخته بودند در ساختن بناها و كاخ هاي سلطنتي خويش از مهارت كليه معماران ماهر و استادان قابل استفاده مي كردند . از آن جهت در آثار صنعتي ايران آن عصر شيوه هاي معماري ساير ملل نيز ديده مي شود .
از اين رو بايد گفت ، صنعت ايران از صنايع گوناگون تركيب يافته بود و آنچه ايرانيان در اين خصوص ابداع كردند طرز تركيب اين صنايع با يكديگر بوده است تا هم در نظر زيبا نمايد و هم عظمت عصر هخامنشي را برساند . در اين خصوص ايرانيان منتهاي ذوق و سليقه را به كار بردند به گونه اي كه صنعت ايران صنعت مخصوصي گرديد كه از صنعت ساير ملل متمايز است .

خط و زبان
كتيبه هايي كه سلاطين هخامنشي از خود به يادگار گذاشته اند به سه زبان است : پارسي باستاني ، زبان انزاني يا شوشي و زبان بابلي ، ولي بعضي از آنها فقط به پارسي باستاني ، است كه درباريان و خانواده سلطنتي بدان تكلم مي كرده اند . كليه اين زبان ها را با حروف ميخي مي نوشتند . گفته اند اساس اين حروف از خط بابلي اقتباس شده آن را ساده و مختصر كرده اند . به جاي صدها علامت و اشكالي كه در خط بابلي بوده ، خط ميخي فارسي فقط 36 علامت و چند شكل معين داشته است . مهمترين كتيبه ايام هخامنشي كتيبه معروف بيستون است كه در آن داريوش بزرگ شرح اقدامات خود را مي دهد و به سه زبان نوشته شده است .

معماری
مهمترين بناي عهد هخامنشي تخت جمشيد است كه يونانيان به آن پرسپوليس مي گفتند . عظمت اين بنا امروز هم از خرابه هاي آن مشخص است . در ساختن قصرها و ساختمان اين بناي بزرگ اكثر پادشاهان هخامنشي دخالت داشته اند ولي مي توان گفت مهمترين كاخ هاي آن در زمان داريوش اول و خشايارشاه بنا گرديده است .
آثار واقع در پاسار گاد به ويژه مقبره كوروش بزرگ و مقبره پادشاهان هخامنشي و كعبه زرتشت واقع در نقش رستم و باقي مانده هاي كاخ داريوش واقع در شوش ، از ديگر آثار مهم بجاي مانده از عهد هخامنشي به شمار مي روند .