ایران شناسی > مجموعه ها
 
کتاب خوانی کتابخانه شخصی کتاب های برگزیده گالری اخبار کتاب بچه خوانی
بازگشت به صفحه قبل
 
     
 

داستان به دنیا آمدن رستم

برگزار کننده : سازمان اسناد و کتابخانه ملی- اداره کل اطلاع رسانی

داستان به دنیا آمدن رستم

بازنويسي داستان و مجري برنامه : ساناز شجاعي (كارشناس كتابخانه ملي )

تاريخ : مرداد ماه 93

 

رستم از مشهورترین پهلوانان شاهنامه است. نام پدرش زال و مادرش رودابه بود. در مورد چگونگی به دنیا آمدن رستم داستان از این قرار است که، رودابه مادر رستم هنگامی که او را در شکم داشت به دلیل بزرگی و سنگینی رستم بسیار در رنج و سختی بود. مادر رودابه سیندخت که برای دخترش خیلی نگران بود از خداوند برای بهبود حال او دعا می کرد. رودابه هنگام به دنیا آمدن رستم از تحمل درد بسیار بیهوش شد :
چنان شد، کزو رفت یک روز، هوش                  از ایوانِ دستان، برآمد خروش

زال همسر رودابه از خبر شنیدن حال بد او فوراً خود را به بالین رودابه رساند. در حالی که صورتش پر از اشک و دلش غمگین بود.
یکایک به دستان رسید آگهی                            که پژمرده شد برگِ سروِ سهی
یکایک = ناگهان،      دستان = زال،         برگ سرو سهی = منظور رودابه است.
(ناگهان به زال خبر رسید که رودابه بیمار شده است).
به بالین رودابه شد زال زر                            پُر از آب رخسار و خسته جگر
( زال به بستر رودابه رفت. صورتش پر از اشک بود و می گریست).

 زال که نگران حال او بود و نمی دانست که چه باید بکند، ناگهان به یاد سیمرغ و پَر او افتاد، چنان که آن مرغ دانا سفارش کرده بود یکی از پرها را سوزاند و سیمرغ همچون ابری در آسمان نمایان شد و به زال مژده داد و گفت : «غمگین نباش! به زودی خداوند به تو فرزندی می بخشد که بسیار نیرومند و نامدار (مشهور) است، اما  این کودک خیلی بزرگ است و مانند دیگر کودکان به دنیا نمی آید. تو باید پزشک دانایی را پیدا کنی که نخست او را با شربتی بیهوش کند و بتواند با خنجر از پهلو شکم همسرت را بشکافد و کودک را بیرون بیاورد. پس از آن پهلوی او را که شکافته، بدوزد و گیاهی را که نامش را به تو خواهم گفت با شیر و مشک (ماده ای خوشبو) بکوبد وبه همراه پَر من روی زخم بگذارد تا بهبود پیدا کند.
گیاهی که گویمت با شیر و مشک                    بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
گیاهی که گویمت = گیاهی را که من به تو می گویم،    مشک = ماده ای خوشبو.

بکوب و بکن هر سه در سایه خشک = هر سه را در سایه خشک کن و بکوب.
آنگاه سیمرغ پرش را کَند و به زال داد و پرواز کرد و رفت. تمام دستورات سیمرغ موبه مو انجام شد و کودک بی هیچ درد و رنجی از پهلوی مادر به دنیا آمد. کودک، قوی و نیرومند و بلند قامت (قدبلند) بود! همه مردم با دیدن او بسیار تعجب می کردند. رودابه با دیدن فرزندش نشانه های پادشاهی را در او دید و نام او را رستم نهاد.
زال، به پدرش سام خبر زاده شدن (تولد) رستم را داد. سام بسیار خوشحال شد و نامه ای به زال نوشت : « من همیشه به درگاه خداوند رازو نیاز می کردم و از او می خواستم که تا وقتی من زنده هستم فرزند نیرومندی به تو بدهد تا پشت و پناه تو باشد و اکنون به آرزوی خود رسیدم ! پس به نیکی (خوبی) از او مراقبت کن و در تربیت او بکوش». با رسیدن پاسخ سام، شادی زال چند برابر شد. هنگام شیرخوارگی رستم، ده دایه ( زنانی که از کودک مراقبت می کنند و به او شیر می دهند) به او شیر می دادند.
به رستم می داد ده دایه شیر                       که نیروی مرد است و سرمایه شیر
( ده دایه به رستم شیر می دادند زیرا شیر قوی است و باعث نیرومندی مرد می شود ).