ایران شناسی > مجموعه ها
 
کتاب خوانی کتابخانه شخصی کتاب های برگزیده گالری اخبار کتاب بچه خوانی
بازگشت به صفحه قبل
 
     
 

پاسداشت مفهوم آموزگار و نیاز به راهنما و مربّی درمسیر زندگی

نام مدرسه : دکتر حسابی

پاسداشت مفهوم آموزگار و نیاز به راهنما و مربّی درمسیر زندگی

عنوان داستان : هفت خوان رستم
موضوع داستان : پاسداشت مفهوم آموزگار و نیاز به راهنما و مربّی درمسیر زندگی .
مجري برنامه : ساناز شجاعي ( كارشناس كتابخانه ملي )
افراد شركت كننده : ۳۰ نفر
تاریخ : ۱۳۹۳/۲/۳
مكان : سالن همايش هاي كتابخانه ملي

 

 

 

با توجّه به مناسبت روز معلّم در دوازدهم اَردیبهشت ماه، تلاش بر این شد که داستانی گزینش گردد که نیاز انسان به راهنما و آموزگار را در زندگی خود به خوبی نشان دهد.
 آغاز کلام در مورد اسطوره (میث) وچگونگیِ رمزگشایی آن برای بچّه ها توضیح داده شد، پس از آن اسطوره ششم از شاهنامه فردوسی که همان هفت خوان رستم است گزینش و (خوان سوّم کشتن رستم اژدها را) خوانِش شد.
هفت خوان رستم در واقع هفت وادی وجود است که ما را نیوشای پیامهای وجدان هستی (پیر درون) می نماید. معرفی دوره های انسان سازی است که او باید بگذراند و توسط پیران پیر(راهنما و مربّی) آن دستاوردهای گذشته که فراموش شده است به انسان داده شود. هر چند تمام این قابلیت ها در درون انسان بوده امّا به حکم لغزش و سقوط او از جایگاه راستین خود (شهریوری-چیرگی) حالا نیازمند دستگیری و کسی است که راهنمای او شود و همه چیز را برای او یادآوری کند تا دوباره هوشیار و بیدار گردد.
 رستم پس از گذراندن هفت وادی(کلاس) حالا می تواند دستگیری کند و به نجات شاه ایران کاوس که نابینا شده برود.
پدرش زال به او می گوید، تو دو راه داری : یکی راه کوتاه ولی پر خطر(رنج) که به نتیجه می رسی. دیگری راه طولانی اما بی رنج که برای تو نتیجه ای ندارد زیرا دیربرای نجات سپاهیان خواهی رسید.
رستم راه اول را انتخاب می کند ولی باید از هفت خوان بگذرد که به شرح زیر است :

خوان اوّل : جنگ رخش با شیر
خوان دوّم : یافتن رستم چشمه آب
خوان سوّم : کشتن رستم اژدها را
خوان چهارم : کشتن رستم زن جادو را
خوان پنجم : برکندن رستم هر دو گوش دشتبانرا
خوان ششم : کشتن رستم ارژنگ دیو را
خوان هفتم : کشتن رستم دیو سپید را.

خوان سوّم ، داستان اژدهایی است که رستم به همراه رخش خود در قلمرو او به استراحت می پردازد بدون اینکه آگاه باشد که جایگاه اژدهای قدرتمندی مانند اوست. اژدها سه مرتبه قصد حمله به رستم را دارد و رخش مرتب رستم را از این خطرکه در کمین اوست خبردار میکند، رستم که با سر و صدای رخش از خواب بر می خیزد اژدها ناپدید می گردد و رستم از این کار رخش بسیار خشمگین می شود که مانع از استراحت اوست، امّا رخش که دوست و همراه و محافظ همیشگی رستم است دست ازاین کارش نمی کشد و برای بار سوّم او را ازخطر مطلع می کند :


خروشید و جوشید و برکند خاک            ز نعلش زمین شد هم چاک چاک
چو بیدار شد رستم از خواب خَوش                 برآشفت با بارهٔ دستکش
چنان کرد روشن جهان آفرین                 که پنهان نکرد اژدها را زمین
بدان تیرگی رستم او را بدید                    سبک تیغ تیز از میان برکشید

بخت یار می شود و رستم مرتبه سوم اژدها را می بیند و قبل از جنگ جوانمردانه خود، نام او را می پرسد و ضعیف کشی نمی کند :

بدان اژدها گفت برگوی نام                    کزین پس نبینی تو گیتی بکام
نباید که بی نام بر دست من                        روانت برآید ز تاریک تن

پس از اینکه اژدها خودش را معرفی می کند رستم هم درجوابش چنین می گوید :


 چنین داد پاسخ که من رستمم                    ز دستان سامم هم از نِیرَمم
به تنها یکی کینه ور لشکرم                         برخش دلاور زمین بِسپَرَم

بعد از این معرفی ها، نبرد بین اژدها و رستم در می گیرد و رخش که نیرو و چیرگی اژدها را می بیند به کمک رستم می رود و اژدها را از پای درمی آورد :

چو زور تن اژدها دید رخش                 کزانسان برآویخت با تاج بخش
بمالید گوش و درآمد شگفت                    بکند اژدها را بدندان دو کِفت
بدرید چرمش بدانسان که شیر                     درو خیره شد پهلوان دلیر
 
رستم پس ازهر پیروزی خود، یزدان پاک را دورود می فرستد و سپاس می گوید :


بیزدان چنین گفت کای دادگر                  تو دادی مرا دانش و زور و فَر
که پیشم چه دیو وچه شیر وچه پیل                   بیابان بی آب و دریای نیل
بداندیش بسیار و گر اندکیست               چو خشم آورم پیش چشمم یکیست

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي " هفت خوان رستم " رستم و ديو سفيد " مراجعه كنيد